گفتگو با سیدحیدر بیات؛ ضرورت ایجاد بستری عادلانه برای جبران اجحاف گذشته به گروههای قومی / حریم امام
مهمان پنجمین برگ این اقتراح سیدحیدر بیات، دانشآموخته علوم دینی در حوزه علمیه قم است. این شاعر و محقق علوم دینی و پژوهشگر ادبیات ترکی، در این گفتگو، ضمن تبیین دقیق برابری قومی در اسلام و مخالفت صریح قرآن با برتری جویی زبانی، از رفتار علمای کلامی و فلسفی با مساله زبان سخن میگوید و در تبیین دیدگاه امام خمینی در این باره، به تبیین تاکید امام بر نفی ناسیونالیسم و برابری همه اقوام می پردازد. بیات در ادامه بر وجود خودآگاهی قومی در ایران تاکید می کند و با اشاره به قدغن بودن زبانهای غیرفارسی در دوره پهلوی، بر ایجاد بستری عادلانه برای جبران اجحاف گذشته تاکید می کند.اصغر زارع کهنمویی، حریم امام: در جمهورى اسلامى هیچ فرقى بین ترک و کرد و لُر و عرب و فارس و بلوچ نمی باشد.» (صحیفه امام، ج9، ص317) این سخن رهبر کبیر انقلاب و سخنان بسیاری از این دست، نشان از فربهگی بینش عدالتطلبانه قومی و مذهبی در اندیشه معمار نظام است. امام خمینی با امضای متن قانون اساسی، این تفکر را که کمابیش در اصول مختلف آن بخصوص در اصول پانزده و نوزده منعکس شده، تایید کرد. تاکیدات مدام امام بر رفع هرگونه تبعیض قومی و مذهبی اما، آنچنانکه باید، مورد اعتنای برخی گروهها قرار نگرفت. به رغم تاکید امام بر دوری از ناسیونالیسم، برخیها بر طبل ناسیونالیسم افراطی کوبیدند و به رغم تاکید امام بر همهنوع برابری، بیعدالتیها و بیمهریهای غیرقابلانکاری بر اقوام و مذاهب مختلف رفت . هفته نامه "حریم امام"، بر اساس رسالت قانونی و شرعی خود، سعی دارد همچون موضوعات دیگر، در این حوزه نیز، ذیل اقتراحی با عنوان «برابری و رفع تبعیض» به گفتگوبا صاحبنظران حوزه قومیتها و نیز نخبگان همه گروههای قومی کشور بنشیند و ضمن تبیین دیدگاههای امام، به بررسی چگونگی احقاق حقوق اقوام با توجه به ظرفیتهای قانون اساسی بپردازد تا از این رهگذر، حقوق شهروندی همه گروهها از جمله حقوق اقوام را مورد تاکید و گوشزد قرار دهد. مهمان پنجمین برگ این اقتراح سیدحیدر بیات، دانشآموخته علوم دینی در حوزه علمیه قم است. این شاعر و محقق علوم دینی و پژوهشگر ادبیات ترکی، در این گفتگو، ضمن تبیین دقیق برابری قومی در اسلام و مخالفت صریح قرآن با برتری جویی زبانی، از رفتار علمای کلامی و فلسفی با مساله زبان سخن میگوید و در تبیین دیدگاه امام خمینی در این باره، به تبیین تاکید امام بر نفی ناسیونالیسم و برابری همه اقوام می پردازد. بیات در ادامه بر وجود خودآگاهی قومی در ایران تاکید می کند و با اشاره به قدغن بودن زبانهای غیرفارسی در دوره پهلوی، بر ایجاد بستری عادلانه برای جبران اجحاف گذشته تاکید می کند.
***
فهرست مطالبِ اقتراح «برابری و رفع تبعیض» / حریم امام
- گفتگو با جلال جلالیزاده؛ اولین گام، اجرای سریع اصل15 است
- گفتگو با مجتبی مقصودی؛ اجرای اصل 15 را به تعلل وانگذاریم
- گفتگو با احمدرضایی؛ اجرای اصل15 مغایرتی با امنیتملی ندارد
- گفتگو با کاووس سیدامامی؛ اجرای اصل15، حق زبان مادری و تثبیت وحدت ملی
- گفتگو با سیدحیدر بیات؛ ضرورت ایجاد بستری عادلانه برای جبران اجحاف گذشته
- گفتگو با ابراهیم حاجیانی؛ امروز کشور به ثباتی رسیده که بتوان اصل 15 را اجرا کرد
- گفتگو با حسین گودرزی؛ وجود ارادههایی برای اجرای اصل 15
- گفتگو با یونس نوربخش؛ دیگر برای عدم اجرای اصل15 شرایط اضطراری معنا ندارد
- گفتگو با حمیدرضا جلاییپور؛ اگر اصل15 اجرا شود، مشکلی پیش نمیآید
- گفتگو با فرامرز تقیلو؛ امید به تحقق حقوق زبانی قومیتها
***
درباره نگاه اسلام به قومیت ها و حقوق اقوام صحبت کنید. از نظر اسلام، برابری قومی و عدالت منطقه ای و مذهبی چگونه است؟
مسئله قومیتها و ملل آنگونه که ما امروز معنا میکنیم در صدر اسلام اینگونه معانی از آن برداشت نمیشده است. برای تقریب ذهن بهتر است یک مثالی بزنم. زمانی دوستی در موضوع احزاب مقاله مینوشت و مثل روشنفکران مذهبی عصر پهلوی، ابتدا سراغ بررسی لغت حزب در قرآن و احادیث رفته بود. در حالی که حزبی که امروزه از آن سخن میگوییم هیچ ربطی به معنای حزب در زبان عربی ندارد و تنها یک ما به ازا و معادلی برای کلمه Party فرنگی است. مسئله قابل تاملتر در همین زمینه، اتفاقی است که در اصول فقه ما افتاده است. کلمه جهل که امروزه با بسامد بالایی مورد استفاده قرار میگیرد، بیشتر ما به ازای یک کلمه یونانی است که با ترجمه متون فلسفی یونانی، وارد متون کلاسیک در حوزه اندیشه شده است، در صورتی که علمای اصول فقه تا قرنها بین معنای عربی اسلامی و یونانیِ جهل، خلط میکردند و هنوز هم در بسیاری از نوشته ها بین معنای یونانی و اسلامیِ جهل، خلط صورت میگیرد.
غرض از طرح این بحث آن است که ما در حوزه اقوام و حقوق آنها از نظر اسلام با فقر مطالعات آکادمیک روبرو هستیم و قبل از مطالعه روشمند، سخن گفتن در این باب بیهوده است. نگاه قدما با نگاه ما کاملا متفاوت بود. در حوزه حکومت اسلامی تمام مسلمانان یک ملت محسوب میشدند و مراد از ملت در قرآن کریم و حتی در عبارات فیلسوفانی مانند فارابی همان پیروان یک دین واحد است. به طور اجمالی میتوان گفت؛ اگر مؤلفههای قومی به مفهوم امروزی را در نظر بگیریم، پیامبر اسلام به زبان عربی به عنوان زبان مادری افزون بر زبان اسلام، ارزش قائل بوده است. در قرآن نیز بر برابری تمام نژادها و تمام زبانها تاکید شده است. در واقع اگر با عنایت به علوم انسانی امروز بخواهیم تعبیر قرآن را ترجمه کنیم قرآن علیه نژاد پرستی و زبان پرستی و به تعبیر دیگر خود برتر بینی نژادی و زبانی موضع گرفته است.
متفکران و اندیشمندان اسلامی سده های میانه، درباره مساله زبان چه رویکردی داشتند؟
یکی از مشکلات ما در این زمینه، نگاه غلط قدما به مسئله زبان و هویت بوده است. فرقههای کلامی به تقدس زبان عربی به عنوان یک آیتم در مکتب کلامی خود نگاه میکردند و برای تقدس آن دلایل کلامی میآوردند و البته بعضیها از نقل و احیانا جعل و تحریف احادیث در این زمینه نیز غافل نبودند. صبحی صالح، زبانشناس برجسته جهان عرب معتقد است که این نگاه سبب شده است که خود زبان عربی نیز آسیب ببیند. چرا که زبانهایی که با زبان عربی از یک ریشه هستند نیز، مورد مطالعه قرار نگرفتهاند و اکنون دست زبانشناس عرب برای مطالعات تطبیقی بین زبان عربی و زبانهای همریشه با زبان عربی بسته است. چون برای قدما پرداختن به زبانهای دیگر نوعی تابو محسوب میشده است.
از سوی دیگر شعوبیه نیز برای مقابله با تمامیتخواهی زبان عربی، شیوهای همانند متکلمان عرب در پیش گرفتند و در کل فضا به جعل و تحریف احادیث کشیده و آلوده شد و هیچ وقت ماهیت واقعی زبانها به عنوان یکی از شگفتانگیزترین پدیدههای هستی و به تعبیر قرآن یکی از آیات و نشانههای الهی توجه نشد. مکتب شعوبیه میتوانست یک رنسانس بزرگ در جهان اسلام به وجود بیاورد اما اینگونه نشد و به جای طرح مسائل به شیوه علمی، کار به تفاخر و کرکری خوانی کشیده شد و بر حقد و کینه بین ملیتهای مختلف اسلامی افزود و ما تاکنون از تبعات منفی این مکتب در امان نیستیم.
بطور مشخص، جایگاه زبان مادری و فرهنگ قومی در اسلام محمدی کجاست؟
پیامبر اسلام در دو مورد آن گونه که مرحوم شیخ مفید و دیگران نقل کردهاند از زبان مادری خود سخن گفته است. و آن در قضیه نامگذاری نوههای گرامی ایشان است که ایشان دو کلمه شبر و شبیر را که واژههای عبری هستند، نمیپذیرند و میفرمایند " زبان من عربی است ". مسئله دیگری که خود بنده زمانی تحقیقاتی در این زمینه انجام دادم این است که در سورههای مکی قرآن، بیشتر روی زبان عربی تاکید شده است و در سورههای مدنی به ندرت به زبان عربی اشاره میشود. چون در مدینه اشخاصی از ملیتهای مختلف به اسلام گرویده بودند. از این روی، در آیات الهی، روی زبان عربی تاکید نمیشود. آرزومندم فضلایی که در حوزه قران پژوهی فعالیت میکنند در این زمینه پژوهشهای جدیتری صورت بدهند.
دیدگاه اسلام درباره ناسیونالیسم افراطی و تبعیض نژادی چیست؟
اسلام مشخصا با خودبرتربینی نژادی و خودبرتربینی زبانی مبارزه کرده است. قرآن گوناگونی رنگ پوست انسانها و گوناگونی زبانها را در شمار آیات الهی قرار داده است و جالب است که در جهان امروز این دو مسئله یعنی تفاوت رنگ پوست و تفاوت زبان دو منشاء بزرگ برای نزاعهای بشری نیز هستند و سازمانهایی مثل یونسکو برای حل مسئله تلاش میکنند. متاسفانه در تفسیر آیه 22 سوره روم که به موضوع زبان پرداخته است ما با فقر تفسیر روبرو هستیم. تقریبا هیچ مفسری به صورت جدی وارد مسئله نشده است. گویا سیدطب دلش میخواهد به مسئله وارد شود و اهمیت آن را درک کرده است اما از تبیین مسئله صرف نظر میکند.
شاید سکوت قدما به ویژه مفسرین ناشی از تفکری باشد که مولانا در مثنوی بیان میکند. مولانا در قصه معروف "چار کس را داد مردی یک درم" اختلاف زبانها را، اختلاف صوری میداند و از زبان کسی که همه زبانها را میداند، میسراید: " گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق / گفت من آرد شما را اتفاق" حال آنکه نظریهای که امروزه به نظریه "نسبیت در زبان" معروف است، این اختلاف را اختلاف صوری نمیداند. این نظریه معتقد است هر زبانی، متافیزیک مخفی و ویژه خود را دارد که سخنگویان در قالب مقولات نسبی آن جهان را ادراک میکنند.
جایگاه قومیت ها و اقلیت های دینی در قانون اساسی چیست؟
قانون اساسی محصول تعقل و خرد جمعی کسانی است که آن قانون را تصویب کردند. این اشخاص با توجه به پژوهشها و دادههایی که تا آن زمان صورت گرفته بود به تدوین و تصویب این قانون پرداختند و همانگونه که گفتم مطالعات آکادمیک بر روی مسئله اقوام در دیدگاه اسلام در حوزههای علمیه صورت نگرفته بود از سوی دیگر دانشگاههای عصر پهلوی به شدت قومستیز بودند. از این روی در قانون اساسی با محتاطانهترین تعبیر میتوان گفت که اجمال نص وجود دارد. از همین روی است که اصل پانزده قانون اساسی از سوی نهادها و اشخاص مختلف گونهگون تفسیر میشود.
شما ببینید ما برای اینکه در یک نشریه، انگلیسی یا اسپانیولی بنویسیم باید از وزارت ارشاد مجوز ویژه برای آن زبان درخواست کنیم و برای نوشتن کردی یا ترکی و دیگر زبانهای ایرانی هم باید همین مجوز را بخواهیم. در اینجا مفهوم اصل پانزده چیست و بودن یا نبودن این اصل چه نقشی ایفا میکند؟
درباره نقش قومیت ها در مقابله با تجاوزات تاریخی به کشور و نیز جنبش های آزادیخواهانه بصورت مختصر صحبت کنید.
در این زمینه نیز رویکردها و تحلیلهای متفاوتی میتوان ارائه کرد. مسئله اصلی این است که این کشوری که اکنون از آن سخن میگوییم یک مفهوم جدید است که گاه میخواهیم این معنا را بر تمام ادوار گذشته تحمیل کنیم. مثلا زمانی که شاه اسماعیل صفوی به تبریز یا مشهد حمله میکرد آیا به دنبال تسلط بر کشور خودش بود یا یک جنگ خارجی انجام میداد یا به دنبال یک ماموریت و وظیفه مذهبی در داخل کشور بود؟ همینگونه است حمله امیر تیمور، آقا محمد خان و دیگران. و نیز منظور ما وقتی در کتب جغرافیا مینویسیم " نقشه ایران در زمان استیلای مغول" و یک مساحت بزرگ از مغولستان تا شامات و اروپای شرقی را در درون خطی جای میدهیم چیست؟ آیا چنگیز خان برای توسعه نقشه کشور ایران جنگیده بود یا برای توسعه مغولستان یا اصلا این مسائل برای او مهم نبود؟!
این قدر هست که از دوره غزنویان تا زمان شاه عباس و تشکیل ارتش منظم اداره کشور به دست ترکان و در دوره صفوی به دست طوایف خاصی از ترکان یعنی قزلباشان بود و تعداد سربازانی که هر طایفه قزلباش به جنگ میفرستاد و رؤسای قبایل مشخص بود. بعد از تشکیل ارتش منظم نیز ستون اصلی ارتش همینها بودند اما اشخاصی از ملتهای دیگر مثل گرجیان نیز در ارتش حضور داستند که به طور مشخص میتوان از امامقلی خان نام برد. در دوره نادر شاه و بیشتر دوره قاجار نیز وضعیت به همین منوال بود. مردهریگ این حضور در ارتش پهلوی نیز به وضوح به چشم میخورد. تنها در دوره جنگ هشت ساله بین عراق و ایران میتوان از حضور فراگیر اقوام گوناگون در جنگ سخن گفت که هر کس به فراخور توان خویش در آن حضور داست. کردها و عربها به جهت هم مرز بودن هزینههای زیادتری پرداختند و البته مسائل دیگری که اکنون جای پرداختن به آن نیست. آذربایجان به ویژه شهرهای آذربایجان غربی علاوه بر هزینههای جنگ هزینه مضاعف در برخورد با گروههای تروریستی منطقه شمالغرب را نیز متحمل شدند. در این میان بایسته است از نقشها و ظرفیتهای خاص اقوام نیز سخن گفت مثلا وفسیان که برای عموم ناشناخته هستد به جهت این که کسی زبان آنان را متوجه نمیشد در حفظ اسرار جنگ در مخابرههای بیسیمی نقش برجستهای ایفا کردند که این خود یکی از محسنات جوامع چند قومی و چند ملیتی است. در مورد جنبشهای آزادیبخش بنده مطالعه جدی نداشتهام لیکن مثل همه مردم ایران نام شیخ محمد خیابانی، ستارخان، باقرخان، میرزا کوچک خان جنگلی و ... را شنیدهام.
شما سیاستهای قومی در تاریخ معاصر ایران، بخصوص دوره رضاشاه را چگونه ارزیابی می کنید؟
بیگمان عصر رضاشاه از این منظر تاریکترین دوره کل تاریخ ایران بعد از اسلام است. ممنوع بودن زبانهای غیر فارسی در دوره رضا شاه را امروزه همه میدانند. اما میخواهم از دیدگاه دیگری به این مسئله نگاه کنم که کمتر بدان اشاره میشود. عصر رضاشاه مابعد همان دورهای است که شارل پگی نوشت: «دگرگونیهای جهان از زمان عیسی مسیح به این سو کمتر از دگرگونیهای جهان طی سی سال اخیر بوده است.» یعنی عصری که غرب تحولات بیسابقهای به خود دیده بود و آن تحولات کم کم به شرق نیز راه مییافتند. عصر رضاشاه دوره گسترش آموزش عمومی، تشکیل دانشگاه تهران و گسترش رسانههای نوشتاری و شنیداری است که با ممنوع شدن زبانهای غیرفارسی، فرصت بالندگی از این زبانها در فجیعترین شکل ممکن گرفته میشود. کتابهای خطی اقوام چاپ نمیشود، فولکلور اقوام ضبط و گردآوری نمیشود، فرصت شکوفایی از شعر و نثر اقوام گرفته میشود. زبان علمی اقوام شکل نمیگیرد.
برخی، این روایت از دوره پهلوی را اشتباه و غیرواقعی می دانند؟
کافی است، شما نثر و شعر زبان فارسی در دو دوره قاجار و پهلوی را باهم دیگر مقایسه کنید. خود قضاوت خواهید کرد که زبان فارسی در این دوره به برکت رسانههای جمعی، امکانات مدرن نشر، و ترجمه متون خارجی چه قدر بالیده است. شعر نو فارسی، رمان مدرن، نمایشنامه، تئاتر همه محصول دوره پهلوی هستند. ممکن است بگویید اینها در زبان فارسی از زمان قاجار شروع شده بود، بلی درست است؛ اما در اواخر قاجار زبان فارسی و ترکی در ساحتهای مختلف شانه به شانه هم حرکت میکنند و گاه زبان ترکی در ژانرهای مدرن جلوتر است. برای مثال میتوان از نمایشنامههای ترکی میرزا فتحعلی آخوند زاده سخن گفت. در شعر نو نیز برخی حبیب ساهر را پدر شعر نو فارسی و ترکی میدانند که زمینه اصلی فعالیتهای ادبی او به ترکی بود. اما میبینید که ما بعد از نیما شاملو، توللی، آتشی، سپهری، فروغ و دیگران را در شعر فارسی داریم، اما بعد از حبیب ساهر با یک خلاء بزرگ در شعر ترکی روبرو میشویم. در نمایشنامهنویسی و رمان ترکی دیگر کسی از پشت سر آخوند زاده حرکت نمیکند. جبار باغچهبان به نظر بنده پدر شعر کودک در زبان ترکی آذربایجانی است. باغچهبان نیز در سایه ممنوعیت زبان ترکی و سیاستهای رضاشاهی بعد از خود پیروی ندارد. میرزا حسن رشدیه در دوره قاجار برای نخستین بار آموزش و پرورش نوین را پایه ریزی میکند و سه کتاب درسی در سه زبان فارسی، ترکی و عربی تالیف میکند اما بعد از دوره پهلوی دیگر کتاب درسی به زبان ترکی تالیف نمیشود. افکار رشدیه در دوره قاجار توسط متحجران بایکوت و در دوره پهلوی از سوی پان ایرانیستها تحریف میگردد.
همانگونه که میبینید، زبان ترکی اواخر قاجار فرزند زمان خویشتن بود که در زمینه شعر نو، تئاتر، آموزش همگانی، شعر کودک حرف برای گفتن دارد و در دوره رضا شاه سربریده میشود. بیگمان اگر فی المثل افکار رضاخانی در دهه پنجاه یعنی نیم قرن بعد بر ایران حاکم میشد چنین سرنوشت آزاردهندهای بر زبان و ادبیات اقوام ایرانی حاکم نمیشد. یعنی این زبانها به انداره کافی میبالیدند و به منزله یک زبان گفتاری ناقص تنزل نمییافتند. به عبارت دیگر سیاستهای رضا شاه حمله به جنگل و باغ نبود بلکه حمله به نهالستانهایی بود که اکنون هر یک میتوانستند به جنگلها و باغهای بیکرانه تبدیل بشوند.
تنزل موقعیت این زبانها نه تنها برای گویشوران این زبان بلکه در سطح ملی، یک فاجعه و یک زیان بزرگ است. چون این زبانها تنها سرمایه ملیتهای غیر فارس نیستند بلکه سرمایه کل کشور هستند. اما انگار ما به تک محصولی بودن عادت کردهایم و علاوه بر اقتصاد در فرهنگ و زبان نیز از توسعه همه جانبه هراس داریم.
آیا سیاست یکسان سازی فرهنگی و زبانی در ایران عصر پهلوی، بعد از پیروزی انقلاب نیز ادامه یافت یا چهره دیگری به خود گرفت؟ یا متوقف شد؟
فلسفه انقلاب اسلامی با فلسفه حکومت پهلوی متفاوت بود. انقلاب اسلامی به دنبال پیاده کردن ارزشهای اسلامی در کشور و جهان بود. اما در این زمینه کاستیهای فراوانی داشت و نخبگان و مردم ما از تجربه و توسعه کافی برخوردار نبودند. شاید یکی از بزرگترین گامهایی که جمهوری اسلامی در دانشگاهها و حوزهها برداشت این بود که ما در حوزه اندیشه دهها برابر رژیم گذشته پیشرفت کردیم. اگر این توسعه یافتگی در زمان انقلاب بود بیگمان در بسیاری از زمینهها با چهرهای دیگری از کشورمان روبرو بودیم.
به هر حال در مورد ارتباط فرهنگ اقوام و انقلاب اسلامی من تعبیر بزرگان قوم از آذربایجان را در این زمینه بیشتر میپسندم. کسانی مثل دکتر جواد هیئت و دیگران از «آزادی نسبی بعد از انقلاب در زمینههای قومی» سخن میگویند. این تعبیر، تعبیر دقیق و رسایی است. اما همانگونه که گفتم زبانهای ایرانی در دوره پهلوی از قافله پیشرفت عقب مانده بودند و صرف اجازه چاپ چندین کتاب و مجله جبران مافات نمیکرد. چه کسی میتواند زمان را به عقب برگرداند و نسلهایی را که میتوانستند در حوزه زبانها و فرهنگهای مختلف ایرانی بیندیشند، بنویسند و بیافرینند به ما باز پس دهد؟
قانون اساسی برخاسته از انقلاب، در اصولی مانند اصل سوم، نوزدهم و پانزدهم، صراحتا از حقوق اقوام سخن می گوید اما به نظر می رسد این اصول تا کنون اجرا نشده است، چرا؟
همانگونه که عرض کردم ما در این اصول قانون اساسی با اجمال نص روبرو هستیم و نهادهای مسئول برای تفسیر و توضیح آنها کم کاری کردهاند.
برخی می گویند اجرایی کردن اصول قانون اساسی مربوط به قومیت ها، با امنیت ملی سازگار نیست و ممکن است خطرآفرین باشد. آیا چنین دیدگاهی درباره اقوام درست است؟
ببینید ما مدعی هستیم که اسلام برای همه مسائل بشری برنامه دارد. یکی از مسائل سیاسی جهان امروز نیز همین مسئله ملیتهای مختلف در داخل مرزهای یک کشور است. بله عدهای میگویند احقاق حقوق قومیتها با امنیت ملی سازگار نیست. اما این یک گفتمان پان ایرانیستی است که از زمان رضاخان تبلیغ میشود. اما نظر اسلام چیست؟ انقلاب اسلامی در این زمینه چگونه میتواند الگوسازی کند؟ بالاخره ما باید یک جایی بنشینیم کلاه خود را قاضی کنیم. الهامبخش ما در این زمینه نسخههای پان ایرانیستهای رضاخانی است یا آیات الهی و احادیث ائمه علیهم السلام؟
در به کار بردن کلمه ملی نیز باید وسواس بیشتری داشته باشیم. دکتر شفیعی کدکنی مینویسد «در بعضی از جوامع به واژهها نیز ستم میشود.» کلمه ملی در اینجا دقیقا ما به ازای کلمه ملی نیست بلکه منظور بخشی از این ملت است که به برکت امکاناتی که این تفکر در اختیار دارد میتواند چنین معنایی از این کلمه را به اذهان بیشتر ما منتقل کند. به نظر من اگر امنیت ملی را با معنای کامل آن در نظر بگیریم مسئله عکس خواهد بود یعنی عدم ارائه تفسیر عادلانه از قانون اساسی و اجرای آن، هم در کوتاه مدت هم در دراز مدت به امنیت ملی ضربه خواهد زد. ما در این زمینه با فقر گفتمان روبرو شدهایم و هر کسی از پشت عینک تصورات خود به مسئله نگاه میکند. چند ماه پیش یکی از استوانههای حوزه سیاست و اندیشه سیاسی نامهای برای ارشاد بنده مرقوم فرموده بود که با خواندن آن این تصور به من دست داد که ایشان تا چه اندازه از مسائل واقعی اقوام بیخبر است یا خود را به بیخبری میزند. با خواندن آن نامه احساس عجیبی برایم دست داد احساس این که این استاد حوزه سیاست مدرن عملا مرا تحمیق میکند.
امام خمینی ضمن نفی ناسیونالیسم و تبعیض نژادی، به برابری قومی تاکید می کند. درباره دیدگاه امام درخصوص اقوام و اقلیت ها صحبت کنید. به نظر می رسد در بعد تئوریک، در حوزه قومیت ها، امام کاملا در برابر رضاخان قرار دارد.
بلی، نگاه امام خمینی یک نگاه قرآنی بود و ایشان هم به دیدگاههای سنتی و هم به دیدگاههای مدرن در این زمینه بیاعتنا بود. یعنی همات ملت قرآن « ملة ابراهیم حنیفا ». اما ارائه تفسیر جامع از نگاه امام خمینی مستلزم نگاه به منابع فکری و مطالعاتی ایشان است. یعنی قران - تفسیر، فقه – حدیث و فلسفه و عرفان. مسئله قومیتها در فقه و تفسیر بسیار مجمل است. اگر چه در مجامع دست دوم حدیث و تفاسیری که در حوزه تمدنی شرق جزیرة العرب نوشته شدهاند خواه و ناخواه رگه های گاه پررنگ شعوبی دیده میشود.
در فلسفه و حکمت چطور؟
در فلسفه، ما همواره با عدم تکثرگرایی و دیگرپذیری مواجه بودهایم. یعنی از زمان ارسطو و افلاطون تاکنون این نگاه بوده است. فیلسوفان همواره شهر و مدینه را دارای فضیلت میدانستند و اهل وبر (حاشیه) را کم ارزش و تابع آن فرض میکردند. از همین روی به نظر بنده اصطلاح جامعه مدنی که در فلسفه سیاسی ایران به مدینة النبی نسبت داده میشود متضمن نوعی تحریف است که شاید بزرگان این حوزه از آن غافل هستند. یعنی جامعه مدنی در بستر فلسفه یونان و اسلام ربطی به مدینه النبی ندارد بلکه مدینه در اینجا همین آتن است که اقوام دیگر را شایسته بردگی میداند. این نگاه در فلسفه اسلامی بومی میشود و رد پای آن در فلسفه فارابی به خوبی مشهود است برای مثال به صفحه صد کتاب السیاسة المدنیه فارابی چاپ بیروت نگاه کنید که به تصحیح و تحشیه آقای دکتر بو ملحم منشتر شده است. باری فارابی کلی سخن میگوید و از کسی نام نمیبرد ولی ابن سینا در کتاب شفا (آنگونه که در نقل و قول دیگران دیدهام) با تکرار سخنان فارابی مصادیقی نیز بدان اضافه میکند. با مراجعه به این متون ملاحظه خواهید کرد که این نگاه تا چه اندازه با نگاه بزرگی چون لوی اشتراوس که همه جوامع را در بستر واقع شدن برای تجلی ارزشهای انسانی دارای ارزش نسبتا یکسانی میداند متفاوت است. در عرفان ما نیز مشخصا میتوان از گرایش اویسیگری سخن گفت که میشود به نوعی تفسیر اشتراوسی از آن ارائه داد. چون اویس قرنی بادیه نشینی دور از شهر بود که ارزشهای معنوی در درونش متجلی شد.
در فلسفه اشراق با نوعی بومی سازی فلسفی در حوزه اسطورهها و نسبتهای تاریخی مواجه هستیم که به نفع قوم خاصی در ایران میتواند باشد و در فلسفه ملاصدرا ضمن امتداد همین خط اشراقی، برخوردها و حتی توهینهای تندی را از ملاصدرای بزرگ نسبت به دیگران شاهد هستیم. در این مورد مشخصا میتوانم شما را به بحث "ابطال التناسخ باقسامه" در اواخر اسفار ارجاع بدهم.
در این میان، دیدگاه امام خمینی، گویا متفاوت بود؟
حال امام خمینی نسبت به این مسائل چه اندازه عنایت داشته است و در حوزه عملی و نظری چه کارهایی انجام داده است تنها بعد از پژوهشهای جدی میتوان بدان پاسخ گفت. ایشان در جایی بر علیه عروبت و ترکیت ( احتمالا در مصر و ترکیه) موضع میگیرند اما سخنی از زبان فارسی به میان نمیآورند، مفهوم این سخن آن است که ایشان مسئله فارسیت در انقلاب اسلامی را سالبه به انتفاء موضوع میدانند. نص سخن ایشان این است: « مشکل اسلام دولتهاى اسلامى است. این مشکل باید حل بشود. اگر دولتهاى اسلامى به خود بیایند و گرایش [پیدا] کنند به اسلام و از عروبت برگردند به اسلامیت، و از ترکیّت برگردند به اسلامیت، حل مىشود مسائل و اگر آنها نکنند، این مشکل هست تا وقتى سایر کشورها مثل ایران بشوند. (18/5/59) »
و در جای دیگر میفرمایند: « این ملىگرایى که به این معناست که هر کشورى، هر زبانى بخواهد مقابل کشور دیگر و زبان دیگر بایستد، این آن امرى است که اساس دعوت پیغمبرها را به هم مىزند. پیغمبرها که از اول تا ختمشان آمدهاند، مردم را به برادرى، به دوستى، به اخوت دعوت کردهاند.(61) »
امام خمینی، ایستادن در مقابل حقوق اقوام را مخالف اساس دعوت پیامبران الهی میداند. شاید اگر فضای ملتهب اوایل انقلاب و سپس هشت سال جنگ بین ایران و عراق فرصت میداد این اجمال در سخنان ایشان به تفصیل میگرایید و بیگمان همه از این تفصیل بهره میبردند.
ضمن اینکه برای پی بردن به نظریات حضرت امام در این زمینه باید به سیره ایشان نیز مراجعه کرد. در معمول مصاحبهها و خاطرات اطرافیان امام اشارهای به این امر نمیشود. شایسته است موسسات مربوطه در زمینه مسائل معتنابه امروزی و دیدگاه امام خمینی راجع به این مسائل از نزدیکان ایشان این مسائل را بپرسند. به هر حال سیره در اصول فقه ما هم جایگاه مهمی دارد به ویژه مرحوم شهید صدر عنایت ویژهای به این بحث دارند. بالاخره با الهام از اصول فقه شیعی و سایر شیوههای تاریخنگاری میتوان به ثبت و تبیین سیره جامع امام خمینی از طریق اطرافیان ایشان اقدام کرد.
اما غرض من از اشاره به نگاه فلاسفه اسلامی قبل از امام برای گوشزد کردن این نکته بود که امروزه برخیها فلسفه اسلامی را عموما و فلسفه صدرایی را خصوصا به عنوان مکتبی ارائه میکنند که میتوان حوزه فرهنگی کشور را بر اساس آن مهندسی و اداره کرد و به اعتقاد آنها گویا مرحوم امام هم بر این اعتقاد بوده است. اما به نظر میرسد مرحوم امام به فقه و عرفان بیش از فلسفه عنایت دارند و این مهم با نگاه به فهرست مؤلفات ایشان به خوبی مشهود است.
آیا شما به وجود شکاف قومی در ایران معاصر اعتقاد دارید؟ مولفه ها و دلایل به وجود آمدن این شکاف چیست؟
بلی این شکاف به وضوح دیده میشود. رسوب نگاه رضاخانی در ناخودآگاه مدیران و دست اندرکاران یکی از عوامل این شکاف است. اما ناگفته نماند که رضاخان پیامبر نبود که این نگاه برای او وحی شده باشد؛ این نگاه در بخشی از جامعه ایرانی وجود داشت و در عمل رضاخان متجلی شد. یعنی شبیه آن چیزی که در ذهن و زبان اندیشمندان آلمانی جاری بود و به یک باره در شخصیت هیتلر نمود پیدا کرد. شما نگاه کنید که دانشمندانی که اطراف رضاخان را احاطه کرده بودند و در نگاه انقلابی اشخاصی با کارنامههای تاریک هستند هر یک به نوعی نارضایتی خود را از کشف اجباری حجاب ابراز کردند. اما کسی از اینان نسبت به ممنوعیت زبان اقوام لب باز نکرد. گاستون بوتو در این زمینه جمله جالبی دارد: تمام نظامهای سیاسی عصر ما، بدون استثنا به ملیتگرائی توجه داشتهاند. این گرایش که انگیزه نامرئی هر سیاستی شده شباهت تام به معتقدات مذهبی در قدیم دارد یعنی آنکه همه چیز تحت الشعاع آن قرار میگیرد.
در پرتو این جمله گاستون بوتو میتوان فهمید که چرا نخبگان لائیک و احیانا دینستیز پایتخت، ناآرامی جامعه را به خاطر یک امر مذهبی برنمیتافتند و در مسئله کشف حجاب به رضاخان اعتراض میکردند اما در مورد یکسانسازی فرهنگی سکوت اختیار میکردند. یعنی اینها در موضوعی که به " اتحاد البسه و اتحاد السنه" معروف است، در اتحاد البسه مقاومت نشان میدادند یا بی تفاوتی پیشه می کردند اما در اتحاد السنه خود آتش بیار معرکه بودند. این نخبگان حتی در مسئلهی مهمی چون کشتار آذربایجانیان توسط قشون قوام و نسلکشی فرهنگی در آذربایجان در دوره پهلوی دوم نیز سکوت اختیار کردند، بلکه فراتر از آن از نجات آذربایجان سخن گفتند. این یعنی اینکه ملیت و زبان بیش از مسئله مذهب و لائیتیسه برای این نخبگان موضوعیت داشت و ملیت جایگزین دین شده بود. شاید فرق این نوع ناسیونالیسم با ناسیونالیسم اروپایی در آن بود که ناسیونالیسم ایرانی یک جزء را به کل تعمیم داده و گروه خاصی را به جای همه مینشانید و مینشاند. از این رو نخبگان ملیتهای غیر فارس اصطلاحاتی چون ناسیونالیسم ایرانی و پان ایرانیسم را عبارات تحریف شدهای بیش نمیدانند. اصطلاح پان ایرانیسم شباهت بیشتری به مجاز دارد تا به یک ترمین و اصطلاح علمی.
برخی صورت مساله را پاک می کنند و می گویند مساله قومیت ها، مساله مهمی در ایران نیست. برخی هم در برابر آن، تاکید می کنند، مساله قومیتها، چالش آینده کشور است. دیدگاه شما چیست؟
کسانی که موضوع قومیتها را در ایران مهم تلقی نمیکنند در واقع از رشد سریع خودآگاهی قومی در طول این سالیان بیخبر هستند و یا احیانا انرژی لازم برای پرداختن به این مسئله را ندارند و با گفتن چیز مهمی نیست از کنار آن رد نمیشوند. این مسئله انگیزه و انرژی بسیار مهم است. به نظر من بسیاری از سیاستمردان ما دچار تنبلی ذهنی شدهاند. من کمتر شنیدهام که سیاستمداری برای بررسی چند و چون مسئله اقوام به فعالان خود اقوام رجوع کند و نظر آنان را جویا شود. جز در مواردی مثل انتخابات که این مراجعات کم و بیش صورت میگیرد و بعد از آن به فراموشی سپرده میشود.
بیگمان با ادامه نگاههای موجود ما در آینده با چالش روبرو خواهیم بود. رسانههای ما نیز به صورت جدی وارد این موضوع نمیشوند و نگاه واقعی جامعه اقوام به ویژه جوانان منعکس نمیشود در چنین شرایطی طبیعتا شناخت کافی از این امر نیز صورت نمیپذیرد.
از سویی بعضی از مراکز پژوهشی در زمینه اقوام و امنیت ملی از تمام ظرفیت علوم انسانی جدید برای پاک کردن صورت مسئله و اسکات خصم و قانع کردن منتقدان و نخبگان اقوام استفاده میکنند. این روش نیز کمکی به حل مسئله نخواهد کرد. چرا که نخست بیطرفی این مؤسسات برای کسی مسجل نیست و همواره به دیده تردید به دادههای آنها نگاه میشود و دوم اینکه دیگر لزوما تولید اندیشه و تبلیغ آن در انحصار گروه خاصی نیست و امروز اگر شخصی سخنی برای گفتن داشته باشد امکان انتشار آن به طرق مختلف هست. اتفاقا دادههایی که از سوی اشخاص مستقل ارائه میشود مخاطبان بیشتری دارد تا دادههایی که از طریق مراکز رسمی ارائه میشود.
راه حل پیش روی مساله قومیت ها، چیست؟ نظر شما برای ایجاد عدالت قومی و منطقه ای در حوزه های فرهنگی و اقتصادی جیست؟
نخست باید در همه چیزهایی که تاکنون راجع به قومیتها و همچنین ارزشهای ملی آموختهایم و میدانیم تجدید نظر کنیم. نلسون ماندلا سخنی دارد به این مضمون که ما محصور شرایطی هستیم که در آن رشد کردهایم و برای رسیدن به جامعه بهتر باید بتوانیم این حصارها را بشکنیم و دوباره بیاموزیم قضاوت کنیم. محمد ارکون اندیشمند بزرگ عرب در کتاب من الاجتهاد الی النقد العملی الاسلامی که به زبان فرانسه نوشته شده و از قضای روزگار توسط مترجم فاضلی مثل هاشم صالح به زبان عربی ترجمه شده است سخن جالبی دارد. او از ارزشهای متعالی گذشته سخن میگوید و مینویسد: "این قیم متعالیه وقتی با دستاوردهای جدید علوم انسانی مواجه میشود جز مزرعه شخم شدهای از آن به جای نمیماند."
به نظر من باید در بسیاری از ارزشهای ملی تجدید نظر و باز اندیشی کرد، به ساحت بسیاری از تابوها نزدیک شد و به فضای آلوده و بیماری که این پارادایمها در آن شکل گرفتهاند نگاهی دوباره انداخت.
البته دست و پنجه در انداختن با این پارادایمها چندان هم آسان نیست. سنتها تصلب و سنگ شدگی ویژه خود را دارند که شکستن آنها سخت و در جامعهای مثل ایران بنا به دلایل جغرافیایی و تاریخی سختتر است. اما ذهن وقاد جوانان امروزی با نگاه به مسائل جهان پیرامون خود به تناسب استعداد و تحصیلاتشان از این پارادایمها عبور میکند، اما اذهان توسعه نیافته نسلهای گذشته اجازه نمیدهد این جوانان در عرصههای کلان دخالت کنند. همین امر نیز سسب شکافهای چندجانبه میشود.
مهم اندکی تغییر زاویه در نگاه مسئولان و نخبگان صاحب نفوذ است. یعنی برای مسئلهای به این دشواری که ریشه هزار ساله دارد ( به اعتبار تاریخ شعوبیگری) نمیتوان نسخههای ساده انگارانه پیچید. باز کردن سر این کلاف همت جمعی همه اهل نظر را میطلبد.
عدالت اقتصادی در میان اقوام و توزیع عادلانه ثروت چگونه باید باشد؟
فکر میکنم این مسائل به اندازه کافی عینی و بدیهی هستند و در بادی امر نیاز به بحث و گفتگو ندارند. معمولا گفته میشود که اختلاف توسعه بعضی از مناطق ایران مثل اختلاف توسعه اصفهان و یزد با زنجان و سنندج ربطی به سیاست کلی دولتها و قوانین موجود ندارد بلکه دلایل شخصی دارد مثلا اینکه اصفهانیها وزرای بیشتری در کابینه داشتهاند. این سخن درستی است اما در واقع ریشه آن در تبعیضات فرهنگی نیز نهفته است. به نظر من سیاستمداران اقوام اعتماد به نفس کافی برای درخشش در حوزه سیاست را ندارند. آنان بارها به خاطر زبان و فرهنگشان در همین جامعه تخریب شدهاند. طبیعی است نمایندهای که برای نطق پیش از دستور، بیش از محتوای سخنرانی خود دغدغه لهجه و گویش داشته باشد چه اندازه در بیان منویات خود موفق خواهد بود. وقتی همه سخنرانی یک نماینده یا وزیر لر یا ترک با یک متلک محترمانه ناظر به لهجه و فرهنگ او نقش بر آب میشود دیگر آنوقت نمیتوان نقش فرهنگ و زبان را از توسعه اقتصادی و سیاسی منفک کرد.
یکی از استانداران دوره اصلاحات در جایی میگفت که بنده یا باید فارسی حرف بزنم یا فکر کنم و دو کار را نمیتوانم یکجا انجام بدهم.
تاثیر فرهنگ و زبان بر توسعه سیاسی و اقتصادی بیش از این حرفهاست و میتوان دهها کتاب و پایان نامه در این زمینه تالیف کرد.
مرزهای آرام آیا با نادیده گرفتن حقوق اقوام به دست می آید یا به رسمیت شناختن آن؟
طبیعی است که شهروندانی که حاکمان به کرامت آنان توجه دارند در دفاع از وطن خود استوارتر از شهروندان سرخورده خواهند بود. بچهای که از سوی خانواده طرد میشود خواه و ناخواه در پی انتقام گرفتن از خانواده است، اما بچهای که از خانواده حرمت میبیند در پی جبران کاستیهای خانواده نیز خواهد بود. البته متاسفانه ما همیشه اقوام را به مرزها ربط دادهایم و هر وقت اسم اقوام میآید کلمه مرز نیز در ذهن ما نقش میبندد. این ذهنیت و این "در حاشیه انگاری اقوام" ذهنیت درستی نیست و خود متضمن نوعی توهین است. ممکن است بعضیها این را به یک واقعیت عینی نسبت بدهند اما واقعیت عینی نیز به تمامی اینگونه نیست. فارسها نیز در مرزها حضور دارند و جمعیت ترکها در مجموع استانهای تهران، کرج، قم، مرکزی، همدان و اصفهان شاید کمتر از جمعیت آنان در استانهای مرزی نباشد.
شاخصهای وحدت ملی کدامند؟ آیا شاخصه های اختصاصی یک قوم می تواند شاخص وحدت ملی باشد؟ نقش زبان و مذهب در این میان چیست؟
وحدت ملی با احترام به عقاید "آحاد ملت" به دست میآید. نکته مهم در اینجا این است که مفهوم آحاد ملت در سالهای اخیر دستخوش تغییر شده است، بدین معنا که در اول انقلاب تقریبا گرایشات همه مردم ایران یکسان بود. برای مثال بنده از فامیل خودمان مثال بزنم شاید در یک جزیره صد خانواری همه به یک گونه میاندیشیدند. اما اکنون گاه در یک خانواده گرایشهای مختلف فرهنگی و سیاسی وجود دارد. و هر یک از اعضای این خانواده شهروندان این مملکت هستند. اگر به گرایشهای معقول این شهروندان توجه نشود، طبیعتا کار به واگرایی میکشد. مسئله دیگر این که پروسه ملتسازی در ایران به اعتراف مردم شناسان و جامعهشناسان صاحب نام کشورمان هنوز در نیمه راه قرار دارد و اکنون ما با شکافهای اساسی روبرو هستیم. به عبارت دیگر پروسهای که از دوره پهلوی شروع و بعد از انقلاب با تجدید نظر در برخی شاخصهای آن ادامه یافت تاکنون به موفقیت نهائی نائل نشده است. و همین مسئله گویای این است که بسیاری از شاخصهای پیشنهاد شده از پتانسیل لازم برای ایجاد وحدت ملی برخوردار نبودهاند.
آیا تبعیض قومی را علاوه بر حاکمیت، از سوی نخبگان شاهد هستیم؟
حاکمیت در واقع محصول نگاه نخبگان است. و متاسفانه فصل مشترک همه نخبگان اعم از نخبگان موافق و مخالف نظام، نخبگان مذهبی، چپ، سکولار و حتی نخبگان نسل گذشته خود اقوام ایرانی اعتقاد به این تبعیض است. اما انگیزههای هر یک از این افراد متفاوت است. بعضی از روی خیرخواهی و با در نظر گرفتن مصالح اسلام و کشور به این مسئله معتقد هستند و بعضی نیز انگیزههای غیر اخلاقی و نژاد پرستانه دارند. جای تاسف اما اینجاست که اشخاص غرض ورز توانستهاند تاکنون این آب را گل آلود نگاه دارند و اشخاص خیرخواه انگیزه کافی برای شناخت مسئله نداشتهاند و معمولا تحت تاثیر القائات غرض ورزان قرار گرفتهاند. برای مثال شما ببینید حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی یا انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی و نهادهایی از این دست شاید حتی یک کتاب در این زمینه چاپ نکردهاند و انگیزه کافی برای این کار نداشتهاند اما از سوی دیگر موسسات و نهادهای خصوصی و وابسته به جریانهای نژادپرست دهها بلکه صدها عنوان کتاب و مجله در این زمینه منتشر کردهاند.
قومیت ها تهدید اند یا فرصت؟
مهم زاویه نگاه ما به مسئله و مهمتر از آن عملکرد خود ماست. برای مثال در زندگی شخصی، انسانهایی هستند که بیماری سرطان خود را به فرصت تبدیل می کنند و انسانهایی نیز هستند که ارث کلان پدری سبب شوربختی آنان میشود. در حوزه کشورداری شاید نفت بهترین مثال برای این مطلب باشد. شکی نیست که نفت یک نعمت خدادادی است که استفاده صحیح از در آمد آن موجب بالندگی و رشد هر کشوری خواهد شد. اما همین نفت برای کشوری مثل نروژ مایه بهروزی است و برای کشورهای عربی مایه تیرهروزی. مهم این است که اقوام و ملیتهای مختلف در ایران وجود خارجی و واقعی دارند و بالعیان میبینیم دیدگاهی که بالندگی قومیتها را برنمیتابد سبب واگرایی اقوام شده است و هم اکنون بودجههای کلان ملی برای حاکمیت و اعمال این دیدگاه هزینه میشود اما نتیجه عکس میدهد.
من با نگاهی که قومیتها را فرصت محض بداند نیز موافق نیستم شاید یک کشور تک زبان و تک مذهب محسنات خودش را داشته باشد اما از یاد نبریم که هر جامعهای در هر دوره به سوی اشتقاق حرکت میکند و بالاخره برای این که یک کشور بود و یک کشور باقی ماند باید سلیقهها و اختلافها و اشتقاقها را قبول کنیم. شما ببینید شکافی که ترکی گرایی یا جریان چپ و در دورههای اخیر اسلامگرایی در ترکیه به وجود آورده است به هیچ وجه کمتر از شکاف ترک و کرد نیست. احمد کایا خواننده بزرگ کردگرای ترکیه هرگز نتوانست به اندازه ناظم حکمت ترک زبان اما چپگرا برای دولت ترکیه مشکل ایجاد کند و به کابوس حاکمان تبدیل شود.
بنده زمانی در یک مصاحبهای گفته بودم که ایران آنتولوژی زبانهای ترکی است. یعنی بیشتر شاخههای زبان ترکی اعم از آذربایجانی، ترکمنی، خلجی، جغتایی و ... گویشوران بومی در ایران دارند. اما اکنون با یک نگاه کلان میگویم ایران یک خاورمیانه کوچک است و از این لحاظ کشوری نه کم نظیر بلکه یک کشور کاملا بینظیر است و هیچ از یک از کشورهای خاورمیانه تنوع قومی و زبانی ایران را ندارند. به این معنا که تقریبا تمام اقوام، ادیان و زبانهای خاورمیانه در ایران یافت میشوند. این یک نعمت بزرگی است برای کشور ما، برای تبادلات فرهنگی، اقتصادی، سیاست خارجی. اقوام و ادیانی که در بطن هر یک تجارب چند هزار ساله فرهنگی و علمی نهفته است و هر یک شاخههای بزرگتر از خود در خارج از کشور دارند که میتواند سبب مناسبات حسنه و چند جانبه ما با جهان پیرامونمان باشد. رویای شکفتن شکوفههای ایران رنگین اگر در ذهن نخبگان ما نقش بنددآنان برای تحقق آن از تمام توان خویش بهره خواهند گرفت.
راه بستن بر جلوه این تنوع و این رنگها سبب شده است ما علاوه بر یک مصرف کننده اقتصادی یک مصرف کننده بزرگ فرهنگی نیز باشیم.
آیا متناسب با حوزه کاری خودتان، در میان روشنفکران و مدیران، تحولی در گرایش های قومی و دیدگاه هایشان درباره حقوق قومی می بینید؟
بلی، دیگر مطالبات قومی به دیده طنز و تحقیر نگریسته نمیشود و تقریبا در اکثر سطوح جامعه با نوعی خودآگاهی قومی مواجه هستیم.
منابع خبری شما درباره قومیتها چه سایتها یا مراجعی است؟ آیا اخبار را از خود قومیت ها هم کسب می کنید؟
ما در این زمینه به نوعی سفید خوانی عادت کردهایم. سایتها و مراجع رسمی از پوشش اخبار قومیتها واهمه دارند و سایت خود اقوام نیز عموما غیر حرفهای هستند. اینروزها زیاد به دنبال اخبار نیستم اما سعی میکنم برای دریافت اخبار هم از منابع رسمی دولتی و هم از رسانههای نوشتاری خود اقوام بهره ببرم.
دیدگاه شما درباره احترام به تنوع قومی و فرهنگی در کشور چیست؟ این تنوع قومی چه نسبتی با حقوق بشر دارد؟
شاید نیاز باشد یک مثال عینی در این زمینه بزنم. مولانا جلال الدین رومی از شاعرانی است که زبانزد شرق و غرب است.
مولانا در یک محیط چند فرهنگی بالیده است، از سویی فقیهی مسلط به زبان عربی، قرآن، مکاتب فقهی - حدیثی و نیز شعر و ادب عربی است و از دیگر سوی نظر به عطار و شاعران قبل از خود در حوزه زبان فارسی دارد، و از سوی دیگر با ترکان آناتولی و آذربایجانیان رابطه وثیق دارد مرادش شمس تبریزی و مریدش حسام الدین ارموی است و حاصل ضرب این چند فرهنگی بودن و این ارتباطات و علایق با استعداد محمد بلخی از او مولانا میسازد. شما تنها به قصهها و مثلهایی که مولانا در مثنوی آورده است دقت کنید. این قصههای بیشترشان در کتابی نوشته نشدهاند و تنها حاصل مراوده مولوی با اقوام گونه گون است که هر یک مهر خود را به طریقی در مثنوی مولانای بزرگ زدهاند. در ایران معاصر بیشتر کسانی که در حوزههای مختلف درخشیدهاند چند فرهنگی بودهاند نیما، شهریار، شاملو، ساعدی و دیگران. بنده اغلب به این مسئله فکر میکردم که حوزه خراسان در این مورد یک استثنا است اما اکنون که نیک مینگرم میبینم خراسان در بطن خود در دراز سالیان تاریخ پرآشوب خود فرهنگهای مختلفی را جای داده است و بر فرض مثال محمود دولت آبادی اگر فارسی زبان هم باشد در یک محیط سه زبانه فارسی، ترکی و کرمانجی بالیده است و قهرمانان رمان کلیدر کرمانجها هستند و رمان آیینهدار فرهنگ آن محیط سه زبانه است، اگرچه از اشاره مستقیم سرباز زده است. استاد شجریان علاوه بر موسیقیدانان پایتخت وارث مردهریگ حاج قربان سلیمانی نیز هست که ترک زبان بود اما سرودهای خود را به سه زبان میخواند.
شاید بد نباشد از کشورهای دیگر یک مثال بزنیم. کرکوک شهر چهار زبانه عراقی با اکثریت ترکمن است که متاسفانه سرنوشت مردمان آن به سبب وجود چاههای نفت به شوربختی میزند. یکی از منتقدان عرب با نام لطفی حداد مینویسند: «سهم کرکوک این شهر کوچک در ادبیات معاصر عربی به تنهایی بسیار بیشتر از همه کشورهای عرب زبان شمال آفریقا است.» و البته غیر از زبان عربی، کرکوک در ادبیات ترکی نیز سهم به سزایی دارد.
آنگونه که شنیدهام ترویج سیاست چندزبانگی امروزه یکی از اهداف اصلی یونسکو است. اما نکته مهم این است که معمولا و به غلط ما در بحث از زبانها و فرهنگها نظر خود را به حوزه ادبیات و هنر معطوف میداریم. حال آنکه تنوع فرهنگی هم در حوزه علم و فرهنگ و هم در حوزه سیاست و اقتصاد تاثیرات شگرف خود را دارد.
اما در زمینه حقوق بشر؛ بیگمان نسبت وثیقی بین مسئله هویت و حقوق بشر وجود دارد که من تنها به یک بعد آن که ملموس نیز هست اشاره میکنم. کودک ترک زبانی که در تهران زاده میشود و سیستم آموزش رسمی و جامعه والدینش او را از آموزش زبان ترکی محروم میکنند و ارتباط او با مادربزرگ و پدر بزرگ و بسیاری از خویشاوندان میانسال و کهنسال و در یک کلام با گذشته خانوادگی و قومی قطع میشود چه چیزی به دست میآورد؟ کودکی که در تبریز زاده میشود و زبان شفاهی او ترکی و زبان نوشتاریاش فارسی است و هیچ گاه یک زبان کامل در ذهن او شکل نمیگیرد که به فصاحت بدان زبان سخن بگوید بیندیشد و بنویسد چه حقی به او داده شده است؟ فارسی را خوب مینویسد اما خوب سخن نمیگوید، ترکی را خوب حرف میزند اما نمیتواند بنویسد. اگر زبان وسیله ارتباط است و ارتباطات خوب یکی از اصول مهم پیشرفت و ترقی است آیا همه شهروندان این مملکت به یک اندازه میتوانند در ارتباطات اجتماعی موفق باشند؟ و سؤالات بسیاری که از زاویههای متعدد میشود مطرح کرد و بدانها پاسخ داد.
آینده مساله قومیتها در ایران با سیاست های فعلی چگونه است؟
خود آگاهی قومی اکنون در میان اقوام ایرانی اتفاق افتاده است و سیاستهای فعلی مسئله را هر روز بغرنجتر خواهد کرد. نسلهای گذشته در کل به این خودآگاهی نرسیده بودند و سیاستهای دولت در این زمینه برای آنان مهم نبود. اما نسل امروز نسل آگاهی است و با ادامه وضع موجود هر روز یک رشته مطالبات بیپاسخی وجود دارد که بر روی هم انباشته میشود. این علامت سوالها روزی راه را بر مسئولان خواهد بست و آنان بدون پاسخ به آنها قادر به حرکت نخواهند بود. بهتر است متولیان، امروز خود با پای خود درنگ کنند و پاسخی مناسب به این پرسشها ارائه بدهند.
- 13/10/21