به یاد حسین عمید
Saturday, 1 February 2014، 03:20 PM
![](http://www.qomefarda.ir/media/photo/52ecd11e5a499.jpg)
امروز باخبر شدم دوست کردم حسین عمید (حیدری) از بچههای پژوهشکده صدا و سیمای قم ما را تنها گذاشت. دوستی ما با حسین به سالهای قبل از اتاق ادبیات ترکی برمیگردد. در زمان اتاق ادبیات، حسین مهندس کامپیوتر ما بود، هر وقت کامپیوتر خراب میشد بهش زنگ میزدم و بعد بحثهای چندین و چند ساعته.
کمال هم بود که فلسفه هگل و قسمتی از تاریخ فلسفه کاپلستون و بخشی از بدایة الحکمه را باهم خوانده بودیم. و مقارن همان زمان به کلاسهای "دیالکتیک نقد" مسعود فراستی در تهران میرفتیم، فراستی با حسین دوست بود و بحثهای گرمی بینشان در میگرفت...
حسین کرد بود اما بزرگ شده قم و خود را قمی میدانست. اگر اشتباه نکنم دلباخته زین الدین و همرزمانش بود. اما خیلی بعدها فهمیدم که ناقلا با یک شاعر کرد دفتر مشترکی اجاره کردهاند و به همزبانانش کمک میکرد.
بعد به پژوهشگاه صدا و سیما رفت. به من گفت بیا یک موضوعی بردار یک کتاب بنویس چند صد هزار تومنی بگیر و سرش را پایین انداخت گفت نه میدونم تو اهل این چرت و پرتها نیستی، به خانمت بگو بنویسد.
همیشه هوایم را داشت. یکبار تو کوچه قدم میزدیم که گفت تو فکر میکنی پیشهوری هستی بیان بگیرنت. نه عزیزم کسی با تو کاری نداره و در این میان گربهای حواسش را پرت کرد و حال گربه را گرفت.
اتاق ادبیات ترکی در آن سالها پاتوق طلاب و نویسندگان و هنرمندان جوان از ملیتهای مختلف بود که هر کدام سری در فیلم، هنر، فلسفه، رمان و ادبیات داشتند و بیش از همزبانان ترک این دوستان سراغ ما را میگرفتند. فضای پلورالیستی و چند صدایی آن روزهای اتاق ادبیات ترکی چیزی بود که شاید دیگر هرگز در کل قم تکرار نشد.
*
امروز ظهر کمال زنگ زد و گفت شماره عمید را داری. صدایش میلرزید. ماجرا را بگی نگی فهمیدم. گفتم آره دارم. چند ماه پیش دیدم و دوبار هم بعدا تلفنی صحبت کردم. گفتم حسین میام دیدنت گفت فقط یک وقتی بیا دیر نباشه، ما باشیم. کمال گفت: شمارهشو برام اس ام اس کن. میخواستم شماره را اس ام اس کنم که دیدم اس ام اس کمال آمد: انا لله و انا الیه راجعون. و یاد آقای ذوقی افتادم که این مطلب را چگونه به او بگویم. حتمن با خواندن این مطلب نیازی به گفتن نخواهد بود.
- 14/02/01